سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نقطه سر آغاز همه فصل ها هست.


تعداد بازدید

v امروز : 18 بازدید

v دیروز : 1 بازدید

v کل بازدیدها : 15529 بازدید

فهرست موضوعی یادداشت ها

88/12/2 :: 10:59 صبح

زمستان میرسد، گویا اینکه دیروز از بهار خبر داده بود اما امروز به این زودی زمستان سرد لعنتی میرسد نمیفامم که چه بگم و به که بگم این درد بزرگ و غم بی غمی، شاید درد ها سرشت طبیعتی بشر باشد اما این روزها دردها و غم ها خیلی بزرگ میشود.

مادر، زمستان رسیده خانه هم سرد و شب ها هم تاریک، این روزها غم ها تازه شروعش هست واه بحال فردای که میگه قار زمستان میباشه اگه آلی د خانه نان و خاشه نداشته باشیم د قار زمستان چکار کنیم.
خیر است بچیم کمی صبر کن که شاید آتی تو از ایران پول ریی کنه اگه نه مه هم خیلی نگران شمو هستم.
قار زمستان میرسه، هیچی د خانه پیدا نموشه اصلا خانه خودش به غم تبدیل شده اگه دفه از ایران پول نیه بستی از مو خواد مردیم.
ای روزا خیلی سرده همه جا ها از برف پوشیده د دشتا و کووا هیچی دیده نموشه اگه مورفتم خاشه و پیشقیل جم موکدوم مه خو غیرت دارم اصلا مه بی غیرت خو نیستم نه مادر، اگه د دشتا برف نموبود مه حتما بلدی خاشه میرفتم مادر.
شب که قار زمستو میباشه رسیده واه چقه سرده مادر مه کجا بوروم ای جه ایقه سرده که مه ازی دیگه نمیتینوم اینجه خو کونوم.
بچیم خیره صبر کن شاید همه چیز خوب بشه....خدا مهربانه.....

نوشته های دیگران ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ


منوى اصلى

خانه v
شناسنامه v
پارسی بلاگv
پست الکترونیک v
 RSS  v

درباره خودم

نقطه سر آغاز همه فصل ها هست.
رضا واصل
رضا واصل از افغانستان، جاغوری. دارای مدرک لیسانس اقتصاد دانشگاه کابل دانشکده اقتصاد سال 1384-1386 پیاده‌ آمده بودم غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد و سفره‌ای که تهی بود، بسته خواهد شد و در حوالی شبهای عید، همسایه صدای گریه نخواهی شنید، همسایه همان غریبه که قلک نداشت‌، خواهد رفت و کودکی که عروسک نداشت‌، خواهد رفت منم تمام افق را به رنج گردیده‌، منم که هر که مرا دیده‌، در گذر دیده منم که نانی اگر داشتم‌، از آجر بود و سفره‌ام ـ که نبود ـ از گرسنگی پر بود به هرچه آینه‌، تصویری از شکست من است به سنگ‌سنگ بناها، نشان دست من است اگر به لطف و اگر قهر، می‌شناسندم تمام مردم این شهر، می‌شناسندم من ایستادم‌، اگر پشت آسمان خم شد نماز خواندم‌، اگر دهر ابن‌ملجم شد طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد و سفره‌ام که تهی بود، بسته خواهد شد غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت پیاده آمده بودم‌، پیاده خواهم رفت چگونه باز نگردم‌، که سنگرم آنجاست چگونه‌؟ آه‌، مزار برادرم آنجاست چگونه باز نگردم که مسجد و محراب و تیغ‌، منتظر بوسه بر سرم آنجاست اقامه بود و اذان بود آنچه اینجا بود قیام‌بستن و الله اکبرم آنجاست شکسته‌بالی‌ام اینجا شکست طاقت نیست کرانه‌ای که در آن خوب می‌پرم‌، آنجاست مگیر خرده که یک پا و یک عصا دارم مگیر خرده‌، که آن پای دیگرم آنجاست

لوگوى وبلاگ

نقطه سر آغاز همه فصل ها هست.

پیوندهای روزانه

رآیی از مو [27]
[آرشیو(1)]

اوقات شرعی

اشتراک در خبرنامه

 

template designed by Rofouzeh